بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!
بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!

...به بهـــــــــانه ی تولـــــــدم...

تاریــــخ تولـــــــــد

بهانــ ـــه است!

بهانــ ـــه ای که فرامـ ـوش نکنــی آمدنــت را...

علامتی است!

علامتی پر معنـــــــا در سر رسید زندگــی ما...

 

زاده ی بارانــم...

برگ های زردوتب دار پاییــزی...

دختــر شب های سرد آسمان ابری

ولی گرمم به گرمی روزهای عاشقـانــه...

دلـــــــم...

شکننــ ـده تـر از برگ های خوشرنگ درختان پاییــزی ست

که در زیر پاهایتــان خـ ـرد میشود...

پاییـــز را دوست دارم...

چراکه من نیز متولــد پاییــزم...

با هر پاییــزی مرا نیز عالمــی ست

و...

تولـــــدی را چشم در راه...
Avazak.ir Line12 تصاویر جداکننده متن (1)

21 سال پیش دم دمای صبح موقع اذان، توی همچین روزی به دنیا اومدم...

همیشه روز تولدمون یکی از قشنگترین روزای زندگیمونه...

البته این رو هم بگم که شاید روز تولد هرکسی واسه خودش قشنگ باشه!

ولی اینکه دیگران چه نظری درمورد اومدن تو به این دنیا بدن هم حرفیه...

اینکه توی این مدت چطور زندگی کردیم هم بماند...

فقط امیدوارم توی هر سنی که قرار گرفتم،

وقتی به گذشته نگاه میکنم احساس ندامت و پشیمونی نداشته باشم...!

نمیدونم ولی روز تولد یه حس دلهره ای هم هست!

دلهره ی بزرگتر شدن...

دلهره ی مسئولیت مسئولیت پیدا کردن...

مسئولیت در قبال زندگی و کسایی که وارد زندگیمون میشن...

ولی خب چه حس شادی و چه حس دلهره داشته باشیم،

زندگی بالاخره میگذره، با همه ی فرازونشیبش...

همینا هستن که زندگی رو میسازن...

 زمان هم هیچ وقت متوقف نمیشه و اون موقع هست که باید حرکت کرد و رفت...

گذشته هم گذشته...

باید با امید به آینده زندگی کرد...

مهم روزهاییه که میان و باید قدرشون رو بدونیم...

خلاصه اینکه:

... تولـــــــــدم مبـــــــارک ...

تاسوعا و عاشورای حسینی...

تاسوعــــــا آغاز عطشناک نهضت حسینی است و
  خط سرخ عاشــــورا با واژه های تاسوعــــــا به حقیقت پیوست...


راست گفته اند که عالم از چهار عنصر تشکیل شده است:

آب، آتش، خاک، هوا

آبی که از تو دریغ کردند...

آتشی که در خیمه گاهت افتاد...

و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها...

ترکیب این چهـار عنصـر میشود: کـــ ـــــربلا...


 ایام سوگواری تاسوعا و عاشورای حسینی رو

به همه دوستان، تسلیت عرض میکنم.

...التمـ ــاس دعــ ـــــا...

این منم دختر آبان...

دُختر آبـــان را تنهــــا خودش درک میکُند و خودش...!

از جنـس دومیــن مــاه پاییـــز که باشی تنهــــا یک تلنگُـ ــــر کافیست،

برای فرو ریختن دُنیایت...

اشکــــ هایت...

و این دگرگونــی را فقط خودت میبینی و خودت...!

دگرگــون میشوی در پس هر واژه

و اگـــــــــر غــ ـــرورت را مورد اصــ ــابت قــرار دهند، این دیگر اوج بیگانگـیست...

آنقدر که خود را گاهـی با تمـام وجود در آغوش میگیری و برای خودت اشکـــ میریزی!

سکـ ــوت میکُنی...

دُختر آبـــان که باشی...

دُنیایت بی رحمانـــه شیشـ ــــه ای ست!

ظریف است...

میشکنــ ــد...

در جست و جوی تلنگــ ـــُر است...

فرو میریزد به سادگـ ـــی...

دُختر آبـــان که باشی...

درونت همیشـه غوغـ ـــاست!

و این غوغـــا را فقـط خــ ـــودت لمــ ــس میکنـی و خودت...!

دُختر آبـــان که باشی...

نگــــ ــــاه ها را میشناســی...

با هـر نگــــاه داغ میشوی و گاه یـــخ...

دُختر آبـــان که باشی...

حرف هـــــا... نگاه هــــا... عمـ ـــق معنایشـ ـــان را نشــان میدهند...

و این معنــ ـــا را فقــ ــط خــودت میفهمــ ـــی و خودت...

دُختر آبـــان که باشی...

پاییــــز دیگر فقط پاییـــز نیست!

خط جدیدیست از یک لحظـــــه...

که این لحظــه را فقط خودت لمــس میکنی و خودت...

از جنس من که باشی...

تازه میفهمی،

زندگـی را زندگـی کردن چـه معنــاست...

پاییز محرم فرا رسید...

ماه محرم هم پاییزی دارد...!

وقتی گرمای عشق آهسته آهسته از شهر بیرون رفت و باد ظلم وزیدن گرفت...

پاییز محرم فرا رسید...

وقتی برگ های وفا یک به یک زرد شد و کوچه پس کوچه ها را پر کرد و فرش پای عابران شد و

شرف و انسانیت بر درخت ناجوانمردی و جهالت سر به یکدیگر دادند...

پاییز محرم فرا رسید...

مردم پیمان شکن در هوای سرد و فضای خاکستری آتش جنگ افروختند...

تا دستهای آلوده شان را گرم کنند و کلاه جمود بر سر گذاشتند تا مغزشان را محصور سازند و

تن پوش خیانت پوشیدند...

پاییز محرم که رسید...

باغچه ی صفا و صمیمیت خشک شد و شاخه ی پیچک وجدان شکست...

پاییز محرم که رسید...

پرستوهای تولی و تبری از دل پاییز زدگان کوچید و

در دلها سنگ نامردمی جا گرفت و صداقت آرزویی دست نایافتنی شد...

باران رحمت که بارید همه به خانه های تاریک پناه بردند و چشم های خود را بستند و

گوش های خود را گرفتند و قطره ای از باران تن آنها را نشست و پلک هایشان را نم نزد...

پاییز محرم که رسید...

بوته های خشک پناه دخترکان بهار شد و

زمین بر سینه خویش از شدت درد پی در پی مشت حسرت و ناامیدی کوفت و

دامنش از خون یاران عشق رنگین شد...

پاییــ ــز محـ ـــرم چه غمگیـ ــن است...

نبض باران...

بـــــاران...

بی صـــــدا نیست...

هر جــا می خورد صدایــی دارد...!

این است...

نبـ ـــض بـــ ـــاران

همان که هر لحظه با توست...

بوی خــدا می‌دهد پاییــز...

برگ‌های نارنجـی و خیابـان‌های خیسش...

تاب‌های خالـی پارک‌هایش...

چمن‌های به خواب رفته‌اش...

چای دم کشیـده‌ی غـروب‌های آبـــان...

همــــــه...

نقاشـی‌های خــدا هستند...

انگــار پای تمــام روزهـای پاییزی‌مــان را امضــا کرده و نوشتـــه:

همــــان که هــر لحظـــه با توست...

همین است که پاییــز سراسر بـوی خــدا می‌دهد...

عید غدیر مبارک...

غدیـــــر...

تجلّی اراده خداوند، مکمّل باور ما و نقطه ی تأمّلی در تاریخ است...


عید کمال دین, سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیر المومنین (ع)

بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد...