بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!
بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!

این منم دختر آبان...

دُختر آبـــان را تنهــــا خودش درک میکُند و خودش...!

از جنـس دومیــن مــاه پاییـــز که باشی تنهــــا یک تلنگُـ ــــر کافیست،

برای فرو ریختن دُنیایت...

اشکــــ هایت...

و این دگرگونــی را فقط خودت میبینی و خودت...!

دگرگــون میشوی در پس هر واژه

و اگـــــــــر غــ ـــرورت را مورد اصــ ــابت قــرار دهند، این دیگر اوج بیگانگـیست...

آنقدر که خود را گاهـی با تمـام وجود در آغوش میگیری و برای خودت اشکـــ میریزی!

سکـ ــوت میکُنی...

دُختر آبـــان که باشی...

دُنیایت بی رحمانـــه شیشـ ــــه ای ست!

ظریف است...

میشکنــ ــد...

در جست و جوی تلنگــ ـــُر است...

فرو میریزد به سادگـ ـــی...

دُختر آبـــان که باشی...

درونت همیشـه غوغـ ـــاست!

و این غوغـــا را فقـط خــ ـــودت لمــ ــس میکنـی و خودت...!

دُختر آبـــان که باشی...

نگــــ ــــاه ها را میشناســی...

با هـر نگــــاه داغ میشوی و گاه یـــخ...

دُختر آبـــان که باشی...

حرف هـــــا... نگاه هــــا... عمـ ـــق معنایشـ ـــان را نشــان میدهند...

و این معنــ ـــا را فقــ ــط خــودت میفهمــ ـــی و خودت...

دُختر آبـــان که باشی...

پاییــــز دیگر فقط پاییـــز نیست!

خط جدیدیست از یک لحظـــــه...

که این لحظــه را فقط خودت لمــس میکنی و خودت...

از جنس من که باشی...

تازه میفهمی،

زندگـی را زندگـی کردن چـه معنــاست...

نظرات 4 + ارسال نظر
سکوت شبانه شنبه 18 آبان 1392 ساعت 16:28 http://fidgety.blogsky.com/

روایتی پاییزی و پاییزی یعنی دوست داشتنی

هانیه یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 07:39 http://samtezendegi.blogsky.com

این روز ها همش دلم بچگی می خواهددلم برای آن روزهایی که همه چیز ساده بود تنگ است
دلم برای آن روزهایی که بسیار افراد کنارمان بود تنگ است
دلم برای پوست کندن سیب مادر بزرگ تنگ است
دلم برای کودکی ام تنگ است.....
..دلم برای وسطی هایی که بازی می کردیم تنگ است
دلم برای حیاط و باغچه پرازگل ودرخت تنگ است
آن دلهره ای که در ننوشتن مشق داشتیم تنگ است
دلم برای ساده گی ها تنگ است
دلم واسه ی دوستی های کودکی تنگ است
راستی حتی دلم واسه زی زی گولو هم تنگ است
اون خونه ی کوچکش که آرزو داشتم کوچولو بشم وبرم توش تنگ است
این روزها خیلی هوای گذشته درونم را می آزاردحتی خوابهایم نیز در کودکی مانده است..

دخمل خوب آبان پست قشنگی بود...
فکر کنم حال اسفندی هارم میگفت....

آخــــــــی چه متن قشنگی

مرسی عسل بانوی اسفندی...

زینب شنبه 25 آبان 1392 ساعت 22:10 http://zinat.blogsky.com

جالب ممنون اومدی عزیزم آپم.

خواهش میشه...

فریبا چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت 00:22

خیلی قشنگ بود.....


عاشق پاییز و دخترای پاییزیم(به خصوص اباااااااااااان )

چشات قشنگ دیدن عزیــــــــزم...
ممنون فریباجونم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد