ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در بی انتهاتــــرین کوچــــــه،
دلــــــــم ...
یک کوچـــــــه میخواهد؛
بی بن بست ...
و یک خـــــــدا ...
که کمــی با هم، راه برویــــم !!!
همیـــــن ...
چون انقدر رنجیدی که نمیخوای حرفی بزنی...
بعضی وقتا سکــوت میکنی،
چون واقعا حرفی واسه گفتن نداری...
گاه سکــوت یه اعتراضه...
اما بیشتر وقتا سکــوت واسه اینه که؛
هیچ کلمه ای نمیتونه غمی رو که تو وجودت داری توصیف کنه........
زلال که باشی...
سنگهای کف رودخانه،
دلت را می بینند،بر می دارند و نشانه می روند؛
درست به سمت خودت!!!
این است رســــم دنیـــــای امــــــروز مـــا...
قدر دست هایم را بیشتر دانستم...
و قدر چشم هایم را...
و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد،
ایستادن بر روی دو پا...
آن لحظه که به زمین خوردم!!!
خدایــــــــا ...
در تنهــایی خودم ،
دلم تنگ است ،
برای لحظه ای که بویی از احساس تو را دریابم ...
برای تو که هیچگاه مرا تنها رها نکرده ای ...
تو فضای بغضت بخندی...
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی...
ناراحت بشی ولی شکایت نکنی...
گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا بشن...
خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری...
خیلی حرفا رو بشنوی ولی نشنیده بگیری...
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکـــوت کنی........