بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!
بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!

انتهای قصه...

خــدای خــوب مــن!

زنـــدگی به سختــی اش می ارزد؛

اگـر تــو در انتهــــای هــر قصـــه اش ایستــاده باشـی...

نظرات 3 + ارسال نظر
زینب گلاب یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 09:47

گاهی حس میکنم روی دست خدا مانده ام!!

خسته اش کرده ام…

خودش هم نمیداند با من چه کند!


بوس بوس ریحانه جونی
انقدر با این دستت پست نذار دست چپتم یه چیزیش میشه هااااا

مرسی گلم...
بوس بوس...
اوهوم...

اون یکی هانیه(هانیه جون) یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 10:20

سلام گلم.....

خیلی خیلی قشنگ بود

ممنون

سلام ناز گلم
خواهـــــــش میشه...

Mehran یکشنبه 26 آذر 1391 ساعت 23:22 http://toodartoo1997.blogsky.com

همیشه رو به نور بایست اگر میخواهی تصویر زندگی ات سیاه نیافتد.

سلام عمه جون
به سلامتی که دستت پیدا شد؟
عوضش 4شنبه،سالن،والیبال بی والیبال

سلاااام آقا مهران
هااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
واقعا که...
اگه جنابالی توپو خراب نمیکردی،
بنده مجبور نمیشدم خودمو ناقص کنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد