بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!
بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!

قطاری به مقصد خدا میرفت...

 قطاری به مقصد خدا می رفت،


لختی در ایستگاه دنیا توقف کردوپیامبرروبه جهانیان کرد وگفت:


مقصد ما خداست،کیست که با ماسفر کند؟


کیست که رنج وعشق توامان بخواهد؟


کیست که باور کند دنیاایستگاهی است برای گذشتن؟


قرن ها گذشت اما از بی شمار آدمیان جز اندکی برآن قطارسوار نشدند.


ازجهان تا خداهزارایستگاه بود درهرایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم میشد!


قطار می گذشت وسبک،زیرا سبکی قانون راه خداست...


قطاری که به مقصد خدا می رفت،به ایستگاه بهشت رسید.


پیامبر گفت:اینجا بهشت است مسافران بهشتی پیاده شوند.


امااینجا ایستگاه آخر نیست...


مسافرانی که پیاده می شدند بهشتی شدند.


اما....... اندکی بازهم ماندند،قطار دوباره راه افتادوبهشت جا ماند.


آنگاه خداروبه مسافرانش کرد وفرمود:


درود برشما،رازمن همین بود آن که مرامی خواهد درایستگاه بهشت هم پیاده نخواهد شد.


و آن هنگام که قطاربه ایستگاه آخررسید دیگر نه قطاری بود ونه مسافری...........


قطاری سوی "خـــــــــدا" میرفت،

همه مردم سوار شدند... 

به ایستگاه بهشت که رسیدن همه پیاده شدن...

و فراموش کردن که مقصد نهائی"خـــــــــــدا"بود نه بهشت...!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد