بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!
بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

بهــــــــــانه ای بــــرای خـ ـط خـ ـطـ ـی

ای روزگــار... از خـ ـط خـ ـطـ ـی هایـم ساده نـگــــذر...! بـه یـاد داشتــه باش... این دلــنـوشــته ها را یک دل، نــوشــتـه...!

در این میان وجود تو دلم را آرام کرده است...

نیمــه شـب است و من چشـم باز کردم از خواب شیریـن!

سکــ ـوت همیشـــگی فضــــای دلـ ــــم را پر کرده است...

مثل همیشـه پرم از آرزوهـــای دوست داشتنــی و حسرت نداشتن هایشان!

چقدر نداشته هایمان را دوست می داریم...

امــا در این میان وجــود تـــــــو دلـــم را آرام کرده است...

حیف و افسوس که گاه بودنت را فراموش می کنم!

کاش چشم جز تو نبیند، تا بودنت را همیشه در یاد داشته باشد...

تنهــــــا که می شوم فقط تــو هستی و تــو...

کـــاش همیشه اینقدر نزدیک مهربانیت باشم...

کـــاش از یاد نبرم نــوازش بی دریغت را...

شرمسار نگاه پر نورت خود را شایسته ی بنده بودن نمی دانم...

مگــر تــو ببخشی دنیـای بی حرمتیم را...

مگــر تــو ببخشی لحظه لحظه های فراموش کردنت را...

مگــر تــو ببخشی از یاد بردن بزرگیت را...

با این همـــه...

به مهربانیت ایمانـــی دارم سرشــــار...

پس تـــو را قســم به همان نگـاه یگانـه ات، ببخــش بر مــن همــه ی بنـده نبودنـم را...


روز پدر مبارک...

دختر که باشیـ

میدونی اولین عشـق زندگیـت پدرته...

دختر که باشـیـ

میدونی محکـم ترین پناهگـاه دنیا آغــوش پدرته...

دختر که باشیــ

میدونی مردانــه ترین دستی که میتونی توی دستت بگیری

و دیگه از هیچی نترسی دستـای گــرم پدرته...

هر جای دنیـا که باشیـ

میدونی و مطمئنی که قویتــرین فرشتـه ی نگهبـان زندگیت پدرته...

دختر که باشیـ

میدونی تنها کسی که با عشــق، نازتـو خریداره پدرته...

دختر که باشیـ

..............

فرشتــه ی مهربــان زندگــی مــن روزت مبـــارک...


این، تصادف قشنگی است که امروز در تقویم، کلمات هم‏ معنی، کنار هم چیده شده ‏اند...

یعنی در دائرة المعارف عشق، پدر، ترجمه علی علیه ‏السلام است...

ولادت باسعادت مولای عاشقان،

امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد...

توقف در ایستگاه...

هـ ـر از گاهـ ـی...

توقـ ـف در ایستگـــاه بیـن راه فرصـت خوبیست،

بــرای دیــدن مسیــر طــی شـده

و نگریستـن به راهـ ـی که پیــش روست...

گاهـ ـی بـرای رسیــدن بایــد توقـ ـف کرد...

در درون بعضی انسان ها...

دیـ ـر یا زود...

تجربــه ی زندگـی بـه مـا می آموزد کـه...

در درون بعضـ ـی انسـ ـان هــا...

گاهـ ــی انسـان دیگریسـت کـه...

او را هرگـ ــز نمی شناســی...!!!